آمدی درسکوت این عقرب-ه-ها

درسهم این سکوت سواربرروزمرگی این عقربه ها،باغربت پاییزیت همراه خواهم بود. خواهم بود...مثل قدیم, مثل تکرارِِِِاین حس دلتنگی ،مثل زمانیکه بارانی آمدی یاسرد یابی تفاوت,بازهم آماده ی بودن شدم دراین یک ساعت طولانی ترشدن شبهاکه رسم بودن توست.

پاییزدلتنگ، شایدمنتظرآمدنت بودم,این شب بارانی شمالی بدجوری دلم راهوایی کرده...باران،که بایدباشد امابدون وجودکسی،بدون قدم زدن باکسی،بارانی که هست بعده ارتحال گرم تابستان.


اشک میشوم درپی قدمهایم درطی پاییز,این تندی باران هوای غم داردبرعکس بارانهای ساکت فروردین. درمیان تندی گامهای مردم مشغول,درکنارگذراز یاد یک نفر,بابخارتلخ سیگارم یادود سردی وگرمی هوایم,درزیربارانت من باهوایت آرام آرامم...زیرخش خش گرمای جامانده ازتابستان یاتُردیه برگهای وامانده ازمقصود... مقصود! نمیدانم بایدچه باشد!وقتی پاییزباشد باران باشد,گهگاهی نم عشق ازسرغریزه ی احساس یایادی ازسرتکرار! نمیدانم مقصود چرابایدنباشد؟! وقتی نباشد...مثل این صدای آشناخورد میشود بعدازنارنجی وزرد شدن نهایی...بگذریم.

اودراین باران پاییزی دراین آخرین پک نزدیک به فیلتر،پایان میشود. بازهم نخی دیگرهست اگراحیانن هوایش کردم. چاره ای نیست جزدودکردن تکراری زیرازدیاد فشاریادت!...

منتظرآمدنت بودم پاییزتابه یادگذشته هانبودش راتواشک کنی ومن دود...خوش آمدی پاییز غمخوارم...!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ali چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 15:10

mccccc aaaali bod kash mishod aghrabeha be aghab bargardan ta bavarha mono jor digeie besazim

آبجی گلت. آبجی عزیزت . آبجی نازنینت دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 10:56

سلام داداشیتو که نیامدی در در سکوت این عقربه ها از سایت مدرسه سلام میرسانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد