حسرتت لوگو

این روزهای غروب آورهمه تلخ اند,زیر این آفتاب زردکه به سرخی سوق میگیرد درپشت انحنای کوهها بازهم حادثه ای تلخ روی میدهد وهروز تکرار این بیتابی خسته کننده زجرآورتراز دیروز واقع میشود,نمیدانم چرا اینقدرتلخ یاشور است, هرباری که کنار پنجره یاتراس به تماشایش هستم یادعبور غروبی وپاییزیه دلهامان ازهم میافتم. بنظرم هرکس آنچه میخاهدباشد راتصویر این قالبها میکند. همیشه حسرت این غروب را داشتم،غروبی درامتداد این شهربیابانی دورازآدم تابا دلم تنها بتوانم درعمق دوردستیه این خورشیدِ لوکی شوم. امابی سگ یاحتی اسبی باوفا. تنها من باشم وگامهایی که غرق دراین سیاهی سایه هاوزرد ونارنجی غروب شوند, نه مثل الانی که باید اینجاباشم وچشمهایم درتندیه افق این زردی مایل به سرخی راباتنفر تحمل کند. اما روزی تمام خاهم گشت بااین احساس لوک آلود وراهی میشوم درامتداد این افق، تنها. دورازتمام این مردم این سنگ ها واین خورشید غرق خاهم شد. روزی حتی اگراین راه تنها دراین عکس باشد...غرق خاهم شد...


 

آمدی درسکوت این عقرب-ه-ها

درسهم این سکوت سواربرروزمرگی این عقربه ها،باغربت پاییزیت همراه خواهم بود. خواهم بود...مثل قدیم, مثل تکرارِِِِاین حس دلتنگی ،مثل زمانیکه بارانی آمدی یاسرد یابی تفاوت,بازهم آماده ی بودن شدم دراین یک ساعت طولانی ترشدن شبهاکه رسم بودن توست.

پاییزدلتنگ، شایدمنتظرآمدنت بودم,این شب بارانی شمالی بدجوری دلم راهوایی کرده...باران،که بایدباشد امابدون وجودکسی،بدون قدم زدن باکسی،بارانی که هست بعده ارتحال گرم تابستان.


اشک میشوم درپی قدمهایم درطی پاییز,این تندی باران هوای غم داردبرعکس بارانهای ساکت فروردین. درمیان تندی گامهای مردم مشغول,درکنارگذراز یاد یک نفر,بابخارتلخ سیگارم یادود سردی وگرمی هوایم,درزیربارانت من باهوایت آرام آرامم...زیرخش خش گرمای جامانده ازتابستان یاتُردیه برگهای وامانده ازمقصود... مقصود! نمیدانم بایدچه باشد!وقتی پاییزباشد باران باشد,گهگاهی نم عشق ازسرغریزه ی احساس یایادی ازسرتکرار! نمیدانم مقصود چرابایدنباشد؟! وقتی نباشد...مثل این صدای آشناخورد میشود بعدازنارنجی وزرد شدن نهایی...بگذریم.

اودراین باران پاییزی دراین آخرین پک نزدیک به فیلتر،پایان میشود. بازهم نخی دیگرهست اگراحیانن هوایش کردم. چاره ای نیست جزدودکردن تکراری زیرازدیاد فشاریادت!...

منتظرآمدنت بودم پاییزتابه یادگذشته هانبودش راتواشک کنی ومن دود...خوش آمدی پاییز غمخوارم...!