سوخته چشمها...

امروز شعرامو آتیش زدم به قول یه دوست خودکشی کردم. می گن خودکشی گناهه! اطرافیان من اکثرشون خودکشی کردن... حالا خیلیاشون میدونن مثل من، خیلیاام نمیدونن و زمان کشتتشون! وقتی همچی برات سیاه سفید میشه، ینی مٌردی. ینی شعرای یک رنگ ،حرفای یک رنگ وآدمایی بی رنگ وخسته... نمیدونم شایدم اشکال ازچشم ادم باشه. چشمایی که زوداز دست رفته و دیگه تفاوتای روبروشو لمس نمیکنه، حالا منم و خاطراتی سوخته جلوی چشمای ازدست رفته! و ذهنی که اسم نوشته های هیچکس جزتنهایی توعبور آدما ازدلش نمی گذره....
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد